۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

کلوان - قسمت اول

جمعه 22 آبان 1388 ، به امید یه جمعه پر هیجان دیگه صبح ساعت چهار از خواب پا میشم و هنوز خواب از سرم نپریده که به زور یه چیزی میخورم ، دستی به چرخهای بوکفالوس میزنم انگار که به یالش دست میکشم :) قمقمه رو پر میکنم و وسایلی که دیشب مرتب کرده بودمو یه چک دیگه میکنم و به کلاهم یه نگاهی میندازم ... بازم تنبلی کردم که تمیزش کنم :| این داستان هر جمعه من تو این سه ماه گذشتست. مطابق تقویم پاییزه باشگاه روستای کلوان برنامه امروز ماست که در 45 کیلومتری کرج واقع شده و راه دسترسی آن ، جاده چالوس بعد از پل خوابه ...


مسیر رو از ابتدای فرعی رکاب میزنیم. یه مسیر آسفالته تر و تمیز و خلوت که خواب رو از سر همه میپرونه. درختهای سپیدار با قامت افراشتشون کناره های جاده رو به بهترین نحو ممکن تزیین کردن. سپیدار در حقیقت همون سپید + دار که به معنای درخت سپیدِ و نامش هم برگرفته از چوب روشنشه. برگهاشون قبل از ریزش به رنگ طلایی در میان و فرا رسیدن پاییز رو نوید میدن.به خاطر رویش مستقیم و بدون انحناشون به عنوان نماد ایستادگی هم ازشون یاد میشه. تو جاده چالوس هم به دفعات پوشش گیاهی حاوی درختان سپیدار رو میشه دید به خصوص منطقه گچسر.


به ورودی روستای کلوان میرسیم. این رو یادم رفت بگم که این مسیر برای فتح قله های کهار و ناز هم مورد استفاده قرار میگیره. و تابلوی ورود اتوموبیلهای متفرقه ممنوع ! بهتر ...


یه توقف کوچولو تو روستا به خاطر عبور گله گوسفند ... wow سه چهار تا بره هم اون ته بودن که به دور از چشم چوپان سوژه عکاسی کردیمشون. بنده خداها هنوز نمیدونستن که باید از آدمیزاد فرار کرد. همممممم تا خود ناهار هم دستکشام یه بویی میداد :)


گیاهی که برای بافت سبد استفاده میشه. قیمت هم دارم کیلویی 300-400 میدادن :) متاسفانه برای ذکر اسم این گیاه به یقین نرسیدم. اگر کسی میدونه یه راهنمایی بکنه ...


هیچ نظری موجود نیست: