۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

کندلوس - قسمت اول


این یادگار ماندگار ریشه ای سترک در دل تاریخ تابناک ایران دارد. کندلوس این سبز فام خیال انگیز خسته ز مهمیز روزگار از دیرباز در پای البرز کوه پر صلابت و استوار و برگرده ایران زمین آرام گرفته است. بر جای مانده است تا به ژرفای پرفراز و فرود و پر تب و تاب لحظه های دیر پایش اندیشه کند.
مانده است تا نسلهای این مرز و بوم را از دیروز تا هنوز در آغوش پر مهر خود بپرورد. مانده است تا نفس عطر آگینش را به روح و جان خسته از تکرار بی رنگیها بدهد و سرانجام .
مانده است تا همانند هزاران سبز فام دیگر سرزمینمان برای تمامی سنگریزه های فرود آمده از فراز کوه ، بستر سبز رودهای پرآب ، درختان تناور ، جنگلها و به کاروان در گذر از مسیر تاریخ حکایت کند ، رمز بر جای ماندن را ، ایستادن را

پنج شنبه 7 آبان 1388 ، آغاز یک مسیر سبز و رویایی در دل طبیعتی خاموش که گذر روزگار را بر اندام خود ثبت کرده ... ابتدای جاده مرزن آباد به سمت کندلوس ، کوه های سپید که سوزنی برگان را همانند زینتی بر دامن خود دارند.


یادمه تو دوران کودکی همیشه از پشت شیشه ماشین با تعجب به رنگ سفید این کوهها نگاه میکردم. بزرگم که شدم بازم با تعجب ولی اینبار از کنارشون رد میشم . کوه به کوه نمیرسه ولی آدم که به کوه میرسه :)


اینجا استراحتگاه بین مسیره با آدمایی که اصلا خسته نیستن !



و جلوتر که میریم دور نمای روستاهای بین راه بهمون چشمک میزنن. میخوام بیشتر عکس بندازم ولی باید به بقیه برسم :|


تابلوی 14 کیلومتری کندلوس سر سه راهی میخسازکه اشاره به جاده فرعی داره که با یه شیب تند راه خودشو از مسیر اصلی جدا میکنه. اگه همه تابلوها همینطور خلاقانه ساخته میشد هیچکس گم نمیشد :)


و دوست خوبم محمد که همیشه فکر میکنم تو زندگی قبلیش مورخ بوده! یکی مثل هرودوت که تو زندگی جدیدش مدرن تر شده و کلاه کاسکت سرش میذاره.


و کندلوس ...


ادامه دارد ...

برای دیدن تصاویر با ابعاد بزرگتر روی آنها کلیک کنید.

۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

دوچرخه سواری با طعم کوهنوردی !

جمعه 1 آبان 1388 رفتن به محمود آباد ، دور زدن کوه عظیمیه برای رسیدن به روستای وینه واقع در 14 کیلومتری جاده چالوس.
برنامه ای سراسر هیجان ، مخلوط دوچرخه سواری و کوهنوردی ! همیشه از بوکفالوس سواری میگرفتم ولی گردش روزگار به جایی رسید که طعم سواری دادن رو هم بچشم :) تصاویر گویا تر از هر کلامی :

آخر کار هم لباسهای پاره پوره ناشی از دو بار زمین خوردن و یه دنیا کوفتگی به همراه یه عالمه سرزندگی و شادابی :)


زندگی بدون مرز

تو مسیر همیشگی رفتن به محل کار یه جمله روی بیلبورد نظرم رو جلب کرد: Live Borderless
هر چند تصاویر روی بیلبورد بیننده رو تحریک به خرید جعبه جادویی(الان دیگه شده تخته جادویی!) برای داشتن زندگی بدون مرز میکرد اما منو به فکر دیگه ای فرو برد ...
تا به حال فکر کردی که زندگی بدون مرز یعنی چی ؟! تا به حال فکر کردی که چقدر زندگیت مملو از مرزهای تحمیل شدست ؟!
شرط میبندم به اینم فکر نکردی که میشه به بدون مرز بودن فکر کرد! چشم به این دنیا که باز میکنی یه سری مرزهای پررنگ برات هست که در طول عمرت یا بهشون عادت میکنی یا ... (برداشت آزاد)
حالا از این بدتر مرزهای ساخته ذهن خودته که نمیبینی شون اما دگراندیشی رو تو نطفه خفه میکنه. فقط برای چند لحظه فکرکن که چقدر باید و نباید برای خودت ساختی! من اینو بیشتر میپسندم : Think Borderless

جمعه 10 مهر 1388 روستای فشند واقع در هشتگرد :



چهارشنبه 22 مهر 1388 طبیعت دربند واقع در ولیان :


برنامه ولیان قرار بود گامهای آغازین در راستای فعالیت Cycle Tourist باشه ، فکر میکنم تا حدودی محقق شد هرچند نیاز به عزم راسخ تریه.
یه وقتایی فکر میکنم لذت بردن رو نباید به اشتراک گذاشت.

۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

یکم هیجان !


جمعه 3 مهر 1388 مسیر تعیین شده کوه عظیمیه بود که تا منطقه کورجین بیشتر محقق نشد اما در عوض انرژی باقی مونده بهونه ای شد که یکم هیجان رو به برنامه تزریق کنیم: رفتن از داخل دره تا صخره علی ...



اگر بگم بیشتر مسیر دوچرخه رو کول ما بود همچین بیراه هم نگفتم. ولی در عوض خستگی که نصیبمون میشد کلی لذت و هیجان بود ...



لذت رسیدن به هدف وقتی با یه آب گوارا همراه باشه هر بدخلقی رو از آدم دور میکنه ;)


هر از گاهی یکم هیجان لازمه تا یه تکونی به افکار تلنبار شدت بدی بلکه جرقه های امید هم توش پیدا بشه. (روی صحبت با خودم بود)

کلیک روی تصاویر = ابعاد بزرگتر

۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

کوهستان خفته

یکشنبه 29 شهریور 88 بعد از یک روز قدس پر از هیجان دوباره به طبیعت سبز پناه میبریم. اینبار کوههای آتیشگاه میزبان ما هستند. نم نم بارون دم سحر لطافت هوا رو بهم داره ... وقتی مسیر آسفالته تمام میشه خودتو تو دل یه کوهستان خاموش میبینی که لایه های رسوبی که در طول سالیان دراز تشکیل سنگ دادند ،همه جا خودنمایی میکنن. انگار میخوان جاودانگی کوهستان رو به رخت بکشن و دوباره فانی بودن رو بهت یادآوری کنن.


رطوبت حاصل از بارش صبحگاهی اصطکاک جالبی تو مسیر خاکی ایجاد میکنه که لذت طی مسیر رو بیشتر از قبل میکنه. هرچند این باعث نمیشه که زمین نخورم. و انتهای مسیر از جاده رویایی (چالوس) سر در میاره که یادآور حسرت و امیدِ.