۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

تجربه هایی نو

تا به امروز 1388/6/2 که دارم این مطلب رو مینویسم چهار جلسه تمرینی خوب رو داشتم. هرچند که تازه امروز بود که حس کردم تازه داره بدنم بیدار میشه. جلسات اول واقعا سخت بود ، اون هم بعد از 13 سال سواری نکردن. جلسه اول منطقه هشتی (اگر درست گفته باشم) بود. با کلی زور و عرق ریختن آخرش هم 15 دقیقه تاخیر داشتم که یه بستنی رو برای بقیه به ارمغان آورد ... بعدش هم که فکر کنم یک سوم راه رو پیاده اومدم , تجربه زمین خوردنو هم اضافه میکنم ولی خوب سرازیری آخر کار فوق العاده لذت بخش بود.
یه روز بدن درد فاصله تا جلسه بعدی بود و این بار سیاه کلان و باغ طالبی و البته اتوبوس سواری تا خود سیاه کلان (: بعدش هم یه سرازیری پر پیچ و خم و معرکه. نمیدونم چرا همه مسیرا سرازیری نیستن D:
برنامه جمعه دره وسیه... از همون اول عقب افتادم تا با یه سری از بچه ها برگشتم ولی خوب توی برگشت رکاب زدن تا پارک جهان نما و چرخیدن توی پارک خاطرات خوبی رو ثبت کرداز جمله پنچری و کول کردن دوچرخه ها ، والبته یدک کش شدن S: در انتها کل مسیر رکاب زدن اون روز هم 35 کیلومتر شد. به نظرم تلاش خوبی بود.


و امروز برنامه خیابان انرژی اتمی بود که از اواسطش یه فرعی خاکی بود برای محل تمرین. یواش یواش دارم بیدار شدنه بدنم رو حس میکنم. دیگه برای رسیدن به سیزدهم استراحت نمیکنم p: این تصویر هم جالبه :


و درست لحظاتی بعد ... بس که از شیشه آب من خورد :) ولی از حق نگذریم که اون تپه خاک خیلی نرمی داشت ، فکر کنم شدنی نبود. راستی این دوستمون(فرید) تجربه سفرهای انفرادی جاده چالوس رو داره. مثل من از اهدافش بوده و الان هم خوب واقعا آمادست.

۲ نظر:

Unknown گفت...

سلام نوید جان
تبریک هم بابت بوکفالوس و هم وبلاگت. امیدوارم این، شروع یک زندگی نو و پرهیجانی برات باشه و هر چه زودتر به هدفهات برسی.

من، کافکا، ونسان و بچه های باشگاه افق

ناشناس گفت...

سلام
ممنون از تبریکت و آرزوی موفقیت برای شما.امیدوارم روزها و تجربیات خوبی رو در کنار شما و بچه های افق داشته باشم.