واقعاً بهم چسبید! نمیدونم بخاطر این بود که یه هدیه خیلی خیلی عزیز بود یا اینکه واقعا کتاب خوبی بود! ولی از حق نگذریم که نثر روان و ساده ای داشت و عاری از پیچیده گوییهای معمول بود. ضمن اینکه شرایط فعلی جامعه ما خواندن همچین کتابهایی رو جذاب میکنه.
اگر برای شما هم پیش اومده که گاهی خودتون رو متعلق به این جامعه ندونید و احساس منزوی بودن بهتون دست داده ، با خواندن این کتاب داغ دلتون تازه میشه و در عین حال می بینید که حتی گاهی خودتون هم با این خصوصیات غلط همراهی کرده اید و با پایان کتاب هم یه عزم راسخ براتون باقی میمونه که اصلاحات رو هر چه بیشتر و از خودتون شروع کنید.
"جامعه شناسی خودمانی" در حقیقت کالبد شکافی شخصیت ایرانی و خصوصیات بارز ایرانیهاست و نویسنده (حسن نراقی) زوال جامعه ایرانی را که به گفته او از اواخر سلسله هخامنشیان آغاز شده با ذکر خصوصیاتی همچون بیگانگی با تاریخ ، قهرمان پروری ، ریاکاری ، قانون گریزی و ... را با چنان مستنداتی جلو چشم شما میاره که راهی برای نفی اونها باقی نمیمونه. خیلی خودمانی! به ما میگه که "چگونه هستیم" و اینکه، "چرا اینگونه شدیم" و"علاج آن چیست" را به خواننده میسپارد.
در نهایت به این نتیجه میرسیم که شرایط فعلی هر جامعه ای(حکومت ، اقتصاد و ...) برآمده از همان جامعه است و تا زمانیکه اکثریت جامعه با تغییرات خو نگیرند و به عبارتی تن به تغییر ندهند ، تحولی پایدار حاصل نخواهد شد. و چقدر خوب از ملک الشعرا بهار نقل میکند که:
این دود سیه فام که از بام وطن خاست، از ماست که بر ماست
همه اینها رو گفتم ولی دوست دارم نهایت خوش بینی رو بکار بگیرم و اینطور ببینم که جامعه فعلی ما هرچند خصوصیات بارز شخصیت ایرانی(که در کتاب به تفصیل آورده شده) رو هنوز با خودش داره ولی نشانه های تغییر هر چند به کندی، آشکار شده. حداقل اینکه شکاف بین جامعه و حکومت به حدی رسیده که نیاز به تغییر باشه و روز به روز به تعداد آدمایی که سعی میکنن مثل گذشتگانشون فکر نکنن، اضافه میشه.
در آخر یه چیز دیگه هم از این کتاب فهمیدم که حداقل یه دوست ویژه که بودم!
"جامعه شناسی خودمانی" در حقیقت کالبد شکافی شخصیت ایرانی و خصوصیات بارز ایرانیهاست و نویسنده (حسن نراقی) زوال جامعه ایرانی را که به گفته او از اواخر سلسله هخامنشیان آغاز شده با ذکر خصوصیاتی همچون بیگانگی با تاریخ ، قهرمان پروری ، ریاکاری ، قانون گریزی و ... را با چنان مستنداتی جلو چشم شما میاره که راهی برای نفی اونها باقی نمیمونه. خیلی خودمانی! به ما میگه که "چگونه هستیم" و اینکه، "چرا اینگونه شدیم" و"علاج آن چیست" را به خواننده میسپارد.
در نهایت به این نتیجه میرسیم که شرایط فعلی هر جامعه ای(حکومت ، اقتصاد و ...) برآمده از همان جامعه است و تا زمانیکه اکثریت جامعه با تغییرات خو نگیرند و به عبارتی تن به تغییر ندهند ، تحولی پایدار حاصل نخواهد شد. و چقدر خوب از ملک الشعرا بهار نقل میکند که:
این دود سیه فام که از بام وطن خاست، از ماست که بر ماست
همه اینها رو گفتم ولی دوست دارم نهایت خوش بینی رو بکار بگیرم و اینطور ببینم که جامعه فعلی ما هرچند خصوصیات بارز شخصیت ایرانی(که در کتاب به تفصیل آورده شده) رو هنوز با خودش داره ولی نشانه های تغییر هر چند به کندی، آشکار شده. حداقل اینکه شکاف بین جامعه و حکومت به حدی رسیده که نیاز به تغییر باشه و روز به روز به تعداد آدمایی که سعی میکنن مثل گذشتگانشون فکر نکنن، اضافه میشه.
در آخر یه چیز دیگه هم از این کتاب فهمیدم که حداقل یه دوست ویژه که بودم!